۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱

سه نکته کنکوری برای اینکه این وبلاگ خالی نماند، تا زمانی که خشکی مغزی ما هم رفع شود.

1- فلیکس دوست دختر اش را آورده خانه. دختره چقدر هم با ادب و تربیت است، وقتی فلیکس رفته بود دانشگاه، داشت ظرفهایش را می شست، صبح رفتم آشپزخانه و دیدم دستش را تا آرنج کرده توی سینک و ظرف می شورد، گفتم نشور خانوم، گفت همین ها را باید استفاده کنیم برای ناهار، طوری این را گفت که آدم فکر می کند زنش است!
دیروز داشتند عشق بازی می کردند و صدای بلند ماچ و موچ شان، مغزم را به هم ریخته بود. رفتم خرید و برگشتم دیدم صدایشان قطع شده. این قسمت قضیه خیلی بد است، می خواستم بهش بگویم مومن! برای ما جماعت ایرانی دیدن و شنیدن این صحنه ها خیلی غریب است، نکنید از این کارها که اسلام مان در خطر می افتد. (خب، مسلماً نگفتم).

2- به دوستِ گی ای که باهاش آشنا شده ام می گویم فلانی پنجشنبه بیا برویم دم ایستگاه قطار شهر که آنجا بادکنک رنگین کمانی هوا کنیم. می گوید از این کارها خوشش نمی آید. می گوید جلف بازی است و دوست ندارد هر جا می رود جار بزند که گی است. بهش می گویم کرّه الاغ! این که جار زدن برای گرفتن حقوق اجتماعی ات باشد کجایش بد است؟! جوابی ندارد و فقط با آرامش خاص خودش می گوید که دوست ندارد بیاید و دوست ندارد برای کاری که دوست ندارد انجام بدهد مورد فشار و اجبار قرار گیرد. می گویم اجباری نیست و اگر دوست داشت بیاید بهم زنگ بزند چون اگر هم او یا کس دیگری نباشد دیدن اولین مراسم گی پراید آنقدر هیجان دارد که مثل بخت سوخته ها تنهایی بروم تماشایش.

3- این پسره ی گی ای که ازش نوشتم، ملودی سرود "ای ایران" را حفظ بود!

۱ نظر:

نقطه چین ها . . . گفت...

خب وقتی اونجا گی بودن آزاده دیگه کسی به قول اون نیازی به جار زدنش نداره!..هر چند بازم مردم اینو نمیپسندن..حتی اگه قانون اجازه بده..یه کم توی ظرف شستن کمک کن!:دی

یوسف