۲۶ دی ۱۳۸۸

تاملی بر لطیفه ای که در آن رضا شاه دم در بهشت منتظر آخوندی بود تا بیاید و خطبه عقد برایش جاری سازد.. ولی آنقدر منتظر ماند تا زیر پایش علف سبز شد.


1- مردم می ریختند در خیابان ها و کیهان آن روز را جلوی دوربین ها می گرفتند تا ما بعدها ببینیم که "شاه رفت"

31 سال پیش بود که محمد رضا پهلوی – همان شاهنشاه همایونی یا شاه خائن– چند ماه بعد از اینکه صدای انقلاب ایران را شنید، با چشمان گریان و با مُشتی خاک، کشورش را به مقصدی نامعلوم ترک گفت. هلندی سرگردان ایرانی، یک سال بعد، عاقبت در مصر بدرود حیات گفت.

به هر حال، آن چه که این مرد در کارنامه اش داشت، که به اعتقاد عده ای نیکی بود و خدمت و سرافرازی و به نظر دسته ی دیگر، خیانت و نوکر مآبی و پلیدی، - هر چه که بود - سرانجام در دادگاه تاریخ مورد قضاوت قرار خواهد گرفت. اما شاه "فلنگ اش رو بست و در رفت"، شاید اگر می ماند، اتفاقات دیگری می افتاد، شاید اگر ملت را به توپ می بست یا خمینی را به شیوه جیم الف سر به نیست می کرد و یا زندانیان سیاسی را می برد کهریزک تا "عملیات شیشه نوشابه" را روی آنها اجرا کند، یا روش بقایش "واجبی درمانی" و "استفاده غیر صلح آمیز از ماشین پلیس" بود و به همین روش ها افسار سلطنت خاندان اش را تا الان در دست نگاه می داشت، ( که احتمال بقایش محال بود، ولی فرض محال که محال نیست، هست؟)، خمینی فرشته نجاتی می شد که بدست دژخیمان آمریکایی به شهادت رسیده بود و ما حداقل تا سالها بعد، فکر می کردیم از اسلام سیاسی می توان معجونی ساخت و اسمش را گذاشت جمهوری اسلامی...

تصور کردن کار ساده ای است. اما شاه 26 دی 57 کاسه کوزه را جمع نکرده رفت و تاریخ را به قضاوت واداشت.

2- در مورد فرمایشات آقای احمدی مقدم

یکی از خصوصیات جیم الف این بود که از اولین روزهای به قدرت رسیدن اش، مهم ترین سیاست اش، لمپن پروری بود. یک نمونه اش، همین جناب احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی، یا اصلن آن یکی، سردار ردان. خداییش به قیافه شان نگاه کنید، نفرت می بارد از چهره شان!
حالا این احمدی مقدم افاضاتی داشته در باب کنترل کردن اس ام اس ها و ایمیل ها، فردا هم لابد اعلام می کنند که مکالمات تلفن، فکس ها، مرسولات پستی و هرگونه مسیرهای برقراری ارتباط کنترل می شود. البته تا آنجایی که بنده در جریان هستم، تاکنون یک روش به دام انداختن مخالفان برای جیم الف، شنود مکالمات تلفنی و ردیابی تماس های به یک شماره خاص بود، ولی آنقدر رسوا نشده بودند که بخواهند در روز روشن به این مسئله اعتراف کنند.
به هر حال بنده حوالی یک سال پیش، یک سری اعترافات کردم تا در سری جدید برنامه هویت پخش بشود، اگر خدا خواست و به قول اریزر هد امام اسب طلبید، دوباره قبل از عزاممان به سربازی مقداری اعتراف خواهیم کرد.

3- یک کمی شخصی تر

*. خدمت وظیفه عمومی، خدمت واقعن مقدسی ست.
 (مقام عظمای .....)

جمله ی این مقام عظمی، بالای برگ اعزامم به خدمتِ واقعن مقدس نوشته شده. بزودی اعزام خواهیم شد تا در زیر پرچم خرچنگ نشانِ مقام عظما، کلاغ پر برویم و سینه خیز، سیم های خاردار را رد کنیم.. 

پ.ن: خداییش از این می ترسم که اگه بیفتم نیروی انتظامی، ما رو ببرن برای سرکوب تظاهرات...!

۴ نظر:

بهراد گفت...

نمی دانم اسناد این نوشته چقدر درست باشد ولی شنیده ام که از احمد کسروی نقل شده که "ما یک حکومت به آخوند ها بدهکار هستیم، هر چه زودتر این بدهی را پرداخت کنیم به نفعمان خواهد بود"
به نظرم گر چه استقرار جمهوری اسلامی برای کشور و ملت ایران بسیار پرهزینه بود ولی باعث شد که راه اعمال قدرت برای اسلام سیاسی و فقاهتی تا قرن ها بسته شود. همین تجربه ی جمهوری اسلامی باعث خواهد شد که ما حتی از کشورهای لائیک مثل ترکیه نیز از لحاظ فکری جلوتر باشیم.

Mahan گفت...

همینطوره بهراد، متاسفانه این تجربه برای تمام جوامع جهان سومی که نخبگان سیاسی و روشنفکران برای عامه مردم نقش رهبر فکری رو ندارند، لازمه.

خرمگس گفت...

راستش من به تاریخ اعتقاد ندارم ولی به تاریخی که بر خودم رفته سخت رجوع می کنم
بماند
سربازی برای من اکسیری بود که من را از یک خوب مطلق به یک بد مطلق تبدیل کرد و کلی ناهنجاری روحی و بدنی به جا گذاشت
می ترسم برات مواظب باش
ترس هم که بد نیست مگر اینکه اضطراب یا وسواس باشه که اونوقت بده
سربازی واقعا بده و باید رفتن به سربازی رو مثل ماری در نظر بگیر که به سمتت می آد و ترسی در آن واحد به مغز پسین وارد شده و احتمالا راه مناسبی برای فرار و نه مقابله پیدا خواهد کرد این نظر منه
و
در مورد فرمایشات مقام برتری
اگه دقت کنی همیشه خبری هست و اصلا هیچ فلسفه ای توش نیست و خیلی شبیه این قبیل جملاته:قبل از سوار شدن به مترو منتظر باشید تا مسافران پیاده شوند

خشایار گفت...

هر اتفاقی ، تکرار می کنم ، هر اتفاقی ، برای تو ، ممکن است خوب باشد و هم ممکن است بد باشد . سعی کن خوب باشه برات این اتفاق . توی زندگی اتفاق زیاده ، تکرار می کنم : زیاد