۲۸ آبان ۱۳۹۲

a complicated relationship

کای دوباره برگشت. یه صب تا شب پیش دوست‌پسرش بود و شب وقتی اومد خونه، قبلش من تخت‌ها رو جدا کرده بودم و براش رختخواب جدا گذاشته بودم. دیر وقت رسیده بود و من خودم رو به خواب زدم. لباساش رو که در آورد، اومد روی تختِ من، کنارم خوابید و بغلم کرد.

۲۰ آبان ۱۳۹۲

he is in a relationship.

he asked me: are you sad now?
I answered: No, I am not. your happiness makes me happy.
he asked several times and I answered several times.






but I lied.