خب گورسکی و فیلیپ با هم بعد از سیزده ماه از چین برگشتند. گورسکی بهم مسیج داد که رسیده اینجا. گفت میاید پایین خانهمان و من زود آماده شوم که برویم بیرون آبجویی بخوریم. آمدم پایین، خودش بود. محکم بغلش کردم و تاباش دادم. خندید.
پ.ن: گورسکی
پ.ن: گورسکی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر