۲۸ فروردین ۱۳۹۱

سرتیتر ندارم، بهتره برم ظرفا رو بشورم

امروز یکشنبه ای تخمی بود که تمام روز به بطالت گذشت. البته عصر را رفتم بیرون و به پیاده روی و عکاسی گذراندم، وقتی به خانه برگشتم "یان" توی اتاقش لخت و عور نشسته بود و فیلم تماشا می کرد. تا آمدم و شروع کردم به درست کردن شام، "فلیکس" هم رسید. هر دوی شان آخر هفته را می روند پیش بابا و ننه شان. ازش پرسیدم شام خورده ای؟ خورده بود. رفت توی اتاقش و صدای تلویزیون را بلند کرد. - پسری ست دوست داشتنی و من هم چسب خاصی به استریت های "دوست داشتنی" دارم! -، شام درست کردم و آوردم توی اتاقم خوردم.


مجسمه سرباز آزادی

***

مدت زیادی نمانده به "روز جهانی مبارزه با هوموفوبیا". پارسال، علیرغم بعضی از مسائلی که وجود داشت، حرکتهای خوبی صورت پذیرفته بود. امیدوارم که امسال هم با همان هیجان و بلکه بیشتر، روزهای پیش رو را سپری کنیم.

۲ نظر:

نقطه چین ها . . . گفت...

..چه عکس قشنگی..انگار دوتایی گی هستن!

یوسف

Maahan گفت...

@ یوسف
آره، خودمم خیلی خوشم اومد ازش، غیر از اینی که گفتی، آدم احساس رهایی رو ازش می فهمه.