28 سالگیام پُر شد. میبینید زمان چه زود میگذرد؟ روزهای حوالی تولدم، سال اولی که آمده بودم توی این وبلاگ، رشت بودم در انتظار اعزام به خدمت و 24 سالم تمام شده بود. سال دوّم روز تولدم را رژه میرفتم و یازده ماه خدمت کرده بودم. سال سوّم برف باریده بود، مصاحبهی ویزایم بود توی سفارت آلمان و منتظر خروج از ایران بودم. سال چهارم دیگر ایران نبودم. توی خانهام توی خیابان آمکروکنتور دوستانم سورپرایزم کرده بودند با جشن تولد و یک خروار آدم یکهو ریختند خانه بزن و بکوب. و الان سال پنجم رسیده. توی کتابخانه میچپم با دوستای استریت بهتر از آب روان و برای امتحانها میخوانم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر