در تولد سی و سه سالگی ام اتفاق خاصی نیوفتاد. داشتم برای امتحان Industrial explosion protection میخوندم و چون حوصله کلی تبریک تولد نوشتن رو نداشتم گوشیام رو خاموش کردم. ساعت یازده و نیم شب هم رفتم خوابیدم. فردا امتحانم رو دادم و برگشتم خونه و دیدم مارتین یه مافین برام خریده و روش شمع گذاشته. بعد از اون سی و سه سالم هم تموم شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر