۱ مرداد ۱۳۹۰

خدمتم امروز تمام شد

خدمت تمام شد. داشتم می دویدم داخل پادگان که بیست امضای ستادی را بگیرم و شش امضای یگانی را. خیلی راه بود، فکر کنم امروز حدودن ده کیلومتر دویدم. آخر، ساعت حدود یک و نیم ظهر یک برگه دادند دستم و گفتند برو زندگی کن. برگه ی موقت بود. خودِ کارت تا سه ماهِ دیگر با پست می آید به خانه مان. کارت را عوض کرده اند. مثلن شده کارت هوشمند و شبیه کارت سوخت است. به این زودی ها هم انگار نمی آید. خب، ما ماندیم و یک برگه که رویش نوشته ناوباندوّم تفنگدار دریایی فلانی، خدمت فِرت!

شما نروید. ارزش ندارد. به هر طریق ممکن بپیچانید و نروید. اگر شد کسری بیاورید و بروید پی کارتان. یک زمانی بود که گردنم را شق می کردم و می گفتم من با شرافت خدمت می کنم. می گفتم من جلوی برد بسیج دبیرستان که می رسیدم اخ و تف می انداختم و خب، دانشگاهمان هم که بسیج نداشت. کُس می گفتم. بروید حالش را ببرید. اصلن یعنی چه خدمت. باور کنید تمام سیستم نظام را وظیفه ها می چرخانند. ما که نباشیم سیستم فلج می شود. نروید. معافیت بگیرید. کسری بیاورید و پرت کنید توی صورت نظامی هایی که مفت می خورند و مفت می خوابند. امروز ظهر رفته بودم به یگان خدمتی ام که مثلن خداحافظی کنم. خداحافظی رسید به داد و بیداد که من می گفتم وظیفه ام نبود هفته ای سه شب تا بوق سگ بمانم توی دبیرخانه و آنها می گفتند وظیفه ات بود چون افسر وظیفه بودی. تشکر که نکردند، منت هم گذاشتند. خداحافظی به جایی نرسید. قهر کردم و آمدم بیرون. اخم کردم و فحش دادم توی دلم. فحش دادم و دویدم تا از این دیوانه خانه فرار کنم. فرار کردم. دیگر نظامی نیستم.


خدمتم امروز تمام شد.


برای اینکه یادم بماند

تهران

شنبه ای خاکی

اول مرداد ماه 90



۳ نظر:

نقطه چین ها . . . گفت...

خیلی خوشحالم که تموم شد..لعنت به سربازی!..
امیدوارم کیا هم روزی همینو بنویسه!

یوسف

دوموزى گفت...

تبریک :×

واژگون گفت...

پس زودتر بنویس که منتظر نوشته هایت هستیم!