۸ خرداد ۱۳۹۱

ما هم جایی داریم که برویم خوش گذرانی!

بله. چهار روز است که کارناوال شادی به مناسبت فردا، یعنی Whit Monday راه افتاده اینجا. شهر کلاً شلوغ شده، قبلاً که ساعت 8 غروب به بعد پرنده پر نمی زد، الان تا 1 صبح دی جی ها سر و صدا می کنند و خیابان ها بسته اند و ملت می رقصند و شادند. ظهر با دوستانِ هم وطنِ همیشه در صحنه می رویم پارک جنگلی، جوجه ی در پیاز خوابانده شده و رنگین با زرد چوبه (به نیت زعفران!) را کباب می کنیم و دختری جنوبی شروع می کنند به فال گیری. فال من در می آید یکی در زندگی ام است که سبزه است و باهاش سکس نخواهم داشت و با یک پسر سفید آشنا شده که اسمش شش حرفی است و با او قصد ازدواج دارد! قبلش هم در آمده بود که همسر آینده ام یک خانوم دکتر ترشیده با قد و ریخت متوسط و پولدار خواهد بود! می گویم جل الخالق... این خزعبات را از کجایتان در می آورید، البته دلم می خواد بگویم لطفن شوهر آینده ام را تفسیر کنید (ولی خب درباره ام چه فکر کرده اید، معلوم است که نمی گویم!) و شروع می کنم به خاراندن پهلوی "نیما" که پشه ها علاقه ی عجیبی به او دارند. برنامه ی فال بازی و پانتومیم و خاله بازی و غیبت تمام می شود و غر می زنیم که دیر شده و باید برویم خانه و بعدش برویم خرید و فلان و شکر خدا به همین دلیل، "توپ" در اردوی امروز کاربردی پیدا نکرد و چقدر خوب است که من مجبور نیستم بهانه بیاورم که چرا در بازی شان شرکت نکرده ام!

هیچ نظری موجود نیست: