فلورا پارک، اوایل اردیبهشت (می 2012)، بهار زیبا
از وقتی از بایرن برگشتم دستبند رنگینکمانام گم شده. برای همین احساس میکنم به آرمانهای امام راحل خیانت کردهام. این دستبد را دقیقن هفتصد روز پیش دوست خوبم بهراد به من داد. بهراد وبلاگ داشت و دیگر ندارد. الان نیست در دنیای مجازی و جایش خالیست. دارم فکر میکنم الان جای خیلیها خالیست و ما به خیلی صداها نیاز داریم که آنها را نداریم. ما باید بنویسیم، ما که نمیتواینم در ایران از پستو بیاییم بیرون، باید در فضای مجازی از خودمان برای اکثریت دگرجنسباز بنویسیم. درست بنویسیم.
***
هوا اینجا سرد است و زمستانِ لعنتی تمام شدنی نیست. دیگر متنفر شدهام از سرما و برف و زمستان و هوای یخبندان و ابری و خاکستری و بدون آفتاب و نور و زیبایی و درختهای سبز و ... فقط زندهام و نفس میکشم به امید دیدن بهار، کلروفیل، گرمای آفتاب.
۹ نظر:
آخ گفتی، این زمستون لعنتی نمیدونم چرا تموم نمیشه
بابا زمستون میشه، مگیم اه چقد سرده! تابستون میاد، میگیم وااااه واه این همه گرما رو خدا واسه چی آفریده :))))))
البته تابستونای آلمان خیلی جذابتر از ایرانه ولی خب به هر حال من خودم این مریضی غر زدن به فصلها رو دارم
بویژه وقتی بارون نمیاد
:( مثه الان
بوووس
@ Reza
نه من زمستون ایران رو دوست داشتم چون تابستونش غیر قابل تحمل بود. ولی تابستون اروپا خیلی خوبه. به ندرت پیش میاد که مثل ایران گرم بشه
@ Vartan
حالا تازه میخواد شروع بشه انگار!
اینجارو ماهان
http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/shoma/2013/02/post-305.html#more
@ Anonymous
بعله قربان در جریانیم.حالا شما خودتون رو هم معرفی میکردین ببینیم فامیلی، آشنایی، چیزی نیستین؟ :D
معرفی نکردم چون خوب تو از من خوشت نمیاد ،
بنابراین لزومی به معرفی نبود
ما با هم یک بار تلفنی حرف زدیم
من به عنوان یک خواننده وبلاگت اون کامنت رو گذاشتم ، و نه به عنوان یک دوست
@ anonymous
بسیار عالی. حداقل بنده از نگرانی رهایی پیدا کردم
بنده . لووول
ارسال یک نظر