۱۹ تیر ۱۳۹۶

سه نکته در نیمروز روشن ۱۸ تیر

اول:
در ساعت سه عصر روز ۱۸ تیر، در نیمروز روشن، با آندریا صحبت می‌کردم در باب آنچه در هامبورگ در حاشیه‌ی اجلاس گروه ۲۰ گذشت. آقا و خانمی که شما باشید مطلب را همینجا نگه‌دارید تا مورد دیگری را یادآوری کنم. چند روز پیش با یکی از عزیزان گی در تلگرام حرف می‌زدم و مطابق معمول کار به شونصد ساعت بحث کردن رسید. مطلب از این قرار بود که من تاکید می‌کردم که به‌عنوان یکی از ساکنین کشوری که حداقل‌ ملاک‌های آزادی را داراست (با فرض اینکه خودم را شهروند به حساب نیاورم)، حق دارم هر عقیده‌ای که به نظرم مسخره، مهمل، مزخرف یا حتی زاید می‌آید را به تمسخر یا چالش بکشم. عزیز ما می‌گفت که هر جایی نباید هر چیزی را به تمسخر کشید و هر نکته جایی دارد و فلان. در ضمن حضرت ایشان معتقد بود که توهین و شوخی راه به جایی نمی‌برد و ما باید همواره بحث کنیم (نقل به مضمون). سرتان را درد نیاورم بعد از سه ساعت احساس کردم آب در هاون می‌کوبم. گفتم Coolness و رفتم پی بدبختی‌هایم.

دوم:
جمعه از رستوران حدود ساعت ۱ و ۱۳ دقیقه صبح برگشتم (که منطقاً شنبه بود!) بود و تازه لخت شده بودم که بروم به رختخواب که هم‌خانه‌ام مارتین در اتاقم را زد که فلانی، میایی برویم بیرگارتن یک ساعت بشینیم و یک آبجویی بخوریم با دوستای من؟ خب من خودم خبر دارم که مارتین نقطه ضعفم است. لباس پوشیدیم و رفتیم بیرگارتن آم دُم که یک باغی‌ست با صفا که آدم‌ها می‌نشینند و آبجو می‌خورند و حرف می‌زنند. رفتیم و نشستیم و آبجو سفارش داشتیم و با خانومی از رفقای مارتین حرف زدیم در باب شورش در هامبورگ. حرف به آنجا رسید که ما اصولن به چپ‌های رادیکال در جامعه‌مان همانقدر احتیاج داریم که به باکتری‌های مفید در بدنمان. درست است که شنیدن اسم باکتری ما را یاد پنی‌سیلین می‌اندازد، ولی اگر این باکتری‌ها نبودند معلوم نبود بتوانیم چند سال عمر کنیم. چپ‌های رادیکال و آنارشیست‌ها هم اگر نبودند این دنیا جای زندگی برای ما نبود.

سوم: 
در نیمروز روشن ۱۸ تیر آندریا جمله درخشانی گفت. گفت فلانی، هر وقت هر کس گفت که من معتدلم همانجا خداحافظی کن و حرف را ادامه نده، البته این را قبل از خداحافظی بگو که آدورنو جمله‌ای دارد که می‌گوید: شعر سرودن بعد از آشوویتس بربریت است.

هیچ نظری موجود نیست: