۲۹ اسفند ۱۳۸۸

سال نو مبارک

اول فروردین
سال نو مبارک

88/12/29
1
در آخرین ساعت های سال 88 به سر می بریم. سفره هفت سین– مطابق معمول تمام این سالها که حافظه ام یاری می کند – نداریم، جایش وسایل سفر را آماده کرده ایم تا اگر وضعیت جوی مساعد بود – که با این برف که پریروز و شب اش بارید و با این هوای بیش از حد سرد، مطمئنا مساعد نیست – فردا راهی بشویم. ‏

الان که به سال تمام شده فکر می کنم، می بینم که چقدر زود گذشت، سال پیش همین روزها امیدرضا میرصیافی در زندان رژیم کشته شد و بسیاری از ما را در آستانه ی سال نو شوکه کرد. اما قضیه ی امیدرضا، در تب و تاب انتخابات و حوادث بعد از آن کم رنگ شد. خوب است فراموشش نکنیم. فراموش نکنیم که او هیچ حقی کمتر از ما برای زنده بودن و زندگی کردن نداشت.

2

هشتاد و هشت برای من سال متفاوتی بود، با تجربه های نو، آشنایی با دوستانی جدید و نازنین و لحظاتی روشن و تیره. به هر روی تمام شد!
امیدوارم (حتی اگر در حد توهم باشد) سال پیش رو برای همه ی شما با بهترین هایش به اتمام برسد.

3
کامپیوتر دارد یک قطعه ی موسیقی غم انگیزی را پخش می کند که نمی دانم از کیست. خیلی آشناست و هر چه فکر می کنم یادم نمی آید قبلن کجا شنیده بودمش. در پلی لیست برادرم است و هیچ نام و نشانی هم ندارد.

88/12/28
صدای چکیدن آبِ از برف های در حال ذوب روی پشت بام، در آخرین روزهای زمستان، می گوید سالی که نکوست از زمستان سال قبلش پیداست.

***
بهمن، دلم برات تنگ شده، خیلی... خیلی

88/12/26
وقتی حرف از مرخصی باشد، همه ی ما خوب پا می زنیم! تا هفته ی پیش یک مشت خنگول ابله بودیم که نمی فهمیدیم دستمان با پا باید موقع رژه هماهنگی داشته باشد ولی همینکه حرف 18 روز مرخصی کم کم قوت گرفت چنان هماهنگ رژه رفتیم که انگار نه انگار همان سربازهای هفته ی پیش بودیم. این شد که از امروز تعطیل شدیم تا نیمه ی فروردین.

88/12/25
یک بنده ی خدایی حدود 40 سال پیش یک مشت توپ و تفنگ و هواپیمای جنگی و ... حتی فشنگ خریداری کرد و مدتی بعد به گا رفت. 30 سال است که داریم – از سر تصدق آن بنده ی خدا - با همانها ارتش مان را می گردانیم.

- یکی از هم خوابگاهی های بسیار محترم -

88/12/24
دست تا آرنج در لگن گازوییل، تفنگ های ژ-3 ارتش مقدس مان را کثافت زدایی می کنیم.

هیچ نظری موجود نیست: