۲۵ دی ۱۳۸۹

اندكي در باب پست اخير

من آدم ضعيفي هستم، خودم خوب اين را مي دانم و در اين راستا زندگي ام را طوري شكل داده ام كه جايي اش نلنگد. حركات متهورانه در زندگي ام انجام ندادم. هيچگاه شگفتي ساز نشدم. دوستان زيادي نداشتم (واقعيت) و نتوانستم چندان به كسي دل ببندم (با ديدِ مهندسي). تحصيل كردم و فكر مي كردم چه گهي مي شوم و هيچ گهي نشدم. دو سال پشت سر هم كنكور فوق ليسانس دادم (سال اول خب، آزمايشي بود، يعني براي سال بعدش هنوز واحد درسيِ ليسانس را داشتم)، هر دو سال يك رتبه آوردم و يك نمره. دقيقن يكسان و بدون اختلاف. احمقانه است، نه؟ خب از من بعيد نيست. ظهر اول خرداد 88 كارنامه ام را ديدم، نه خنديدم و نه گريه كردم. انتظارش را نداشتم ولي سر تكان دادم و فراموش كردم. سرباز شدم چند ماه بعد، (همين سربازي هم نتيجه ضعفم براي پيش بيني و ساختن آينده بود، يك چيزي توي مايه هاي اينكه حالا هفده ماه بگذرد تا بعد يك غلطي مي كنم) تا الان.

اينها را گفتم تا بگويم من نه چه گوارا هستم، نه مجيد توكلي، نه بهاره هدايت و ... . من همين گهي هستم كه دارم اين چرندياتي كه شما با خواندنش وقتتان را تلف مي كنيد مي نويسم. اما يك جاهايي آدم دردش مي گيرد واقعن. مثل همين وبلاگ كه خير سرم محيط امن براي اين است كه هر خذعبلي بخواهم تفت بدهم و هر فحشي كه مي خواهم به زبان بياورم تويش مي نويسم. حالا اينكه بيايند و ردّش را بگيرند - كه مي دانم بعضي ها را مي گيرند - و ببينند از كدام سوراخ توي اردبيل يا تهران يا علي آباد كتول در مي آيد، به من ربطي ندارد. بيايند و زحمت بكشند و البته قبلش ببينند ارزش دارد كه من را متهم كنند به اقدام عليه امنيت ملي و طبق مواد فلان و فلان قانون مجازات اسلامي مجازات كنند*. ببينيد دوستان تا آن روز اينجا حريم امن من است و مي توانم رويش هر چه دلم مي خواهد و توي دلم سنگيني مي كند بنويسم.

* نقل به مضمون

۱۰ نظر:

فرهاد گفت...

جوری گفتی آدم گمان میکنه اخطاریه یا احضاریه فرستادن درب منزل!!!

در ضمن مگه ما چه (...) شدیم یا خواهیم شد که شما این چنین مضطرب با استرس میترسی عقب مونده باشی! پارسال ارشد دادیم و حتی مجاز نشدیم! البته هنوز واحد درسی لیسانس داشتیم، امسال هم میدهیم و پر واضح است که باز هم مجاز نمیشویم! چند ماه دیگه میریم سربازی تا هجده ماه بعد ببینیم چه غلطی میتوان کرد!!!
دیدی تاریخ زندگیت تکرار شد!!!

Trevor گفت...

. . .

Trevor گفت...

امتحانات تموم نشد ؟
بآپ دیگه!!!

شوالیه گفت...

آره عزیزم اینجا حریم تو هست
هر چی که دلت می خواد بنویس
یه جایی هم هست این طرف ها
که حریم امن ماست
جایی که تو گذاشتی
اجازه دادی توش کامنت بذاریم
و ما می تونیم هر چی دلمون میخواد بنویسیم
من اینجا می نویسم
نیاز دارم باشی
این ارزش نداره؟
لطفا به زندگی اهمیت بده
هر چند حق تو هست که ندی
یا شجاع باشی یا نباشی
اما حق من هم هست
که دوستم رو بترسونم
ضایع کنم
بهش بگم پستت رو پاک کن
توجیه هم نمی کنم
چون می دونم دوستم فکر می کنه کار من اشتباهه
و اگه از نظر اون اشتباهه کار من
اگه من توجیه کنم
اشتباهم از نظر اون دوبله می شه
پس
فقط اشتباهم رو تکرار میکنم
و می گم
اون پست رو پاک کن
بوسس

Trevor گفت...

ایکاش اینجا میشد برای کمنت ها لایک گزاشت
اونوقت یه لایک بزرگ برای کمنت مهدی میزاشتم !

Trevor گفت...

کجاهایی ماهان . . .!

شوالیه گفت...

باشه
من قبول کردم
بنویس
هر طور که لازمه
بدون توجه
بدون احتیاط
فقط
بنویس
بوسس

شاهین و شوالیه گفت...

ماهان
می دونم ازم دلگیری
اما
ما بن بست انتظاری رو انتقال دادیم به بلاگفا
اگه بیای
خیلی خوب می شه
بوسس
http://shahinknight.blogfa.com/

Maahan گفت...

دلگیر؟ نه؛ از چی و چرا؟
ننوشتنم بخاطر یخ زدگی مغزیمه
همین

نقطه چین ها . . . گفت...

اسم سربازی که میاد تنم میلرزه..

خیلی حرفا انگار همیشه باید توی دلمون بمونه..امیدوارم یه روز بشه اون چیزیرو که میخوای راحت بنویسی!

یوسف