امّا گورسکی بیست و نهم اردیبهشت تمام نشده بود. واقعیتاش اینجاست که مثل یک طنابی میماند که من نخواستم ولاش کنم و بهش چسبیدم. دوستان استریت هموطنام گفتند کنه شدی؟ نشو. از کسی آویزان نباش. گورسکی سیال بود اما در ظرف من جا گرفت. دوّم فروردین دیت اولمان بود. رفته بودیم توی یک بار نشسته بودیم که بخشی از یک مجموعهی هنری بود. آبجو میخوردیم و گورسکی از جنگ اوکراین که آن موقع تازه در کریمه شروع شده بود میگفت. شش ماه بعدش هم هر روز حداقل چند دقیقه از جنگ گفت. امّا آنروز زل زده بودم بهاش و وقتی مکثی کرد که از آبجویش بخورد (که همیشهی خدا فرانتسیسکانر سفارش میدهد)، گفتم هارمونی خطوط صورتات چه زیباست.
عکس: ماه دوم، یک شب مست.
۴ نظر:
امان از این هارمونی ها :D
امان از این دل تنگی ها ;)
امان از این رابطه ها :P
@شایان
من و دلتنگی جمع اضدادیم :))
کنه شدی؟
منم آبجو میخوام!!!
ارسال یک نظر