۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴

رفتیم پاریس. رفتیم تیمارستان!



چهار روز در معیت نون رفته بودیم پاریس که دوستمان را ببینیم که توی بیمارستان سنت آنه‌ این شهر بستری بود. البته تصور نکنید که سرما خورده بود یا افلیج شده بود یا تصادف کرده بود یا مرگ مغزی شده بود یا گردنش شکسته بود یا شیمی درمانی کرده بود یا سقط جنین کرده بود یا اصلن مُرده بود که کاشکی همه این اتفاق‌ها می‌افتاد بلکه ما نمی‌گفتیم رفته‌ایم پاریس و آنجا هم رفته‌ایم دیوانه‌خانه که البته جهت رعایت حال آن عزیزان دیوانه، بهش می‌گویند بخش مراقبت‌ بیماران روانی. البته واقعیت امر اینجاست که من تصور می‌کنم هر کدامیک از شما خوانندگان عزیز این وبلاگ اگر سفره‌ی دلتان را برای روانپزشکان محترم شهر پاریس وا کنید می‌فرستندتان به این دیوانه‌خانه! باری توی این دیوانه‌ خانه یک عدد پسر گی مکزیکی-فرانسوی-اوکراینی دیدیم به اسم پیر (Pierre) که بشدت گوگولی بود. بعد از رومانتیک کردن قضیه در روز سوم ملاقات که روز آخر بود و وقتی خواستیم برگردیم به این آلمان نفرین‌شده‌ی خودمان و نوبت به تلفن و فیسبوک رد و بدل کردن رسید، حضرتش فرمود که ببین عاقا این شماره‌ی منه،‌ ولی من برنامه‌ی زندگیم رو تغییر نمی‌دم‌ها! برنامه‌ی زندگی‌اش هم رفتن به جنگل‌های پرو و زندگی در بین قبایل بدوی آنجا بود! خب شما خواننده‌ی عزیز هوس رفتن به تیمارستان به سرتان نزده؟!