فراموشی کاری نیست که از من بر بیاد. حتا وقتی که اون آلمانی موخرمایی از راه دور میاد و از راه نرسیده با معشوقش میره حموم و من توی اتاقم صدای لپتاپم رو بلند میکنم که صداشون رو نشونم و شاملو توی ساوندکلاود میخونه: چه بیتابانه میخواهمت ای آزمون سخت زنده به گوری.
شکنجهای خودخواسته.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر