۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۴

جهان از هر سلامی خالی‌ست.

فراموشی کاری نیست که از من بر بیاد. حتا وقتی که اون آلمانی موخرمایی از راه دور میاد و از راه نرسیده با معشوق‌ش می‌ره حموم و من توی اتاقم صدای لپ‌تاپم رو بلند می‌کنم که صداشون رو نشونم و شاملو توی ساوندکلاود می‌خونه: چه بی‌تابانه می‌خواهمت ای آزمون سخت زنده به گوری. 
شکنجه‌ای خودخواسته.

هیچ نظری موجود نیست: