۷ دی ۱۳۹۴

سه پ. سه پسر در سال ۲۰۱۵.

الکس می‌گفت در لحظه سال نو، ساعت تحویل سال میلادی، ساعت نیمه شب روز ۱ ژانویه، اگر کسی را ببوسی تا آخر سال او را می‌بوسی.
البته اشتباه می‌گفت. 

پ اول، پابلو، پسری اسپانیایی بود که در گی‌کلاب شهرمان در لحظه تحویل سال بوسیده بودمش. در حقیقت کریسمس سال قبل در لایپزیگ خیلی بطور اتفاقی سرکار باهاش آشنا شدم. قد بلند، لاغر مردنی، چشم و ابرو مشکی و به اندازه کافی جذاب بود که کاری کند که حداقل مدتی الکس را که تازه ازش جدا شده بودم فراموش کنم. پابلو کمی بعد از سال نو رفت به اسراییل، اسپانیا، برزیل و مکزیک و وقتی پاییز امسال بعد از 9 ماه به آلمان برگشت احتمالاً تمایلی به دیدنم نداشت. البته من هم چندان متمایل نبودم که ببینمش. خواهرمان می‌گفت:‌ از دل برود هر آنکه از دیده برفت.

پ دوم، پییر بود که بهار امسال وقتی برای دیدن دوست‌جانمان به دیوانه‌خانه‌ای در پاریس رفته بودیم، آنجا دیدمش. پییر یک پسر دورگه مکزیکی-فرانسویِ شیزوفرنیک بود و ادعای پیغمبری می‌کرد و بعداً از همان دوست‌جان شنیدم که بنده خدا با درختان  و سنگ‌ها صحبت می‌کرد و می‌گریست. حقیقت امر اینجاست که در همان سه روزی که پاریس بودم و به دیوانه‌خانه می‌رفتم، به پییر کراش پیدا کردم. دوست‌جان مسخره می‌کرد که عاشق کیس شیروفرنیک شدی؟ خب، روز آخر کمی رومانتیک شدیم. دست هم را گرفتیم و وقتی خواستم ببوسمش پس زد. شماره‌‌ای هم که داد هیچوقت در دسترس نبود. فکر می‌کنم همانطور که خودش گفت، بعد از مرخصی از تیمارستان، رفت به جنگل‌های پرو. به احتمال زیاد دارد کوکایین می‌کشد، آوازهای اسپانیایی می‌خواند و استفراغ می‌زند.

پ سوم اسمش بود پاول که خودش می‌گفت پُل صداش کنند. ولی من اسم‌های روسی را بیشتر دوست دارم. پاول پسری روس از سیبری بود، از ایرکوتسک، شهری در سیبری جنوبی در نزدیکی دریاچه بایکال. پاول را یک ماه پیش در لایپزیگ دیدم و کاشف به عمل آمد که سال پیش دقیقاً در همان روزها که پابلو را اینجا دیده بودم، دوست پسر او بود. پرونده‌ی این پ سوم هنوز بسته نشده. شاید سال آینده در همین روز بنویسم که قضایای پ سوم به کجا رسید!

۳ نظر:

آدم آهنی گفت...

مشالا اشتها

Nima گفت...

پییر الان کجاس؟ با چیزایی که گفتی کسی منم هست :دی

Maahan گفت...

@نیما
خب من تابستون دنبال پییر گشتم. به تیمارستان زنگ زدم و اونا گرفتن یه ماه مرخص شده. فیسبوکش نیست. یوتیوبش رو آپ نمی کنه. گوشیش در دسترس نیست. فکر می کنم رفته همون زندگی لختی رو توی جنگلای پرو با مواد و موسیقی قبیله ای دنبال کرده!