دیشب سی سالم شد. داشتم راخ ۳ را که تازگی کشفش کردهام گوش میکردم و رسیده بودم به آنجا در موومان اول که ضرباهنگ پیانو آنقدر هیجان میگیرد که هر بار میخواهم با گوش کردناش سرم را بکوبم به دیوار، که یکهو دیدم ساعت شده یازده و نیم شب. ۳۱ ژانویه بود و پنجره اتاق باز بود و باد ملایمی میآمد داخل. ناگهان تنم لرزید. سی دقیقه مانده بود به تمام شدن سی سالگی.
در آستانهی بیست و نُه سالگیام
۱ نظر:
خب یکم دیر شده اماتولدت مبارک
چقدر خوب که من رو یادت بود
مرسی که بهم سر زدی بازم بیا و مطالبم رو بخون
ارسال یک نظر