۹ مرداد ۱۳۸۹

برای فراموش کردن

جشنی می گیریم و فکر می کنیم که گی پراید برگزار کرده ایم. من به شخصه معتقدم انتقاداتی که به این اقدام شده و بعضی از آنها تا حدودی جای تامل داشته و شاید هم وارد بوده، چیزی از اهمیت این روز و این تصمیم گیری کم نمی کند. قضیه فقط نشستن چند نفر و جشن گرفتن و به تبع آن تصمیم گیری برای یک جامعه ی میلیونی نیست. مهم این است که حرکتی شروع شد. این چند نفر - که شاید تعدادشان به انگشتان دست هم نمی رسید -نماینده جامعه ی میلیونیِ پنهان در خودی بودند که از آن لاک سخت خود در حال بیرون آمدن است. این رنگ ها و پرچم ها را هر کس که ببیند می فهمد با جامعه ای طرف است که راهش را دیر یا زود پیدا خواهد کرد. اگر امسال هفت، هشت یا ده نفر پرچمِ رنگین کمانِ وجود داشتن - زنده بودن - جامعه ی کوییر ایرانی را بالا بردند، بعدها از هر نقطه ای از این کشور یک پرچم رنگین کمان بلند خواهد شد... انتقاد کنیم اما همراهی مان را قطع نکنیم. آنوقت است که همه خواهند فهمید که ما بی شماریم.

***
3- ترانه ای برای دوست داشتن:
Inconsolable - Backstreet boys - 5116KB

۳ نظر:

mr. X گفت...

1- راستش انتظار چیز بزرگتری داشتم برای به یاداوردن یه ادم اما وقتی از چیزی نام بردی که اصلا فکرش رو هم نمیکردم جا خوردم.بعدش حس خوبی بود. حس اینکه ادمها با چه تفاوتهایی به دیگران نگاه میکنن. یکی جز ... چیزی نمیبینه و یکی جزئیترین ها رو به خاطر سپرده. شاید اگر جلوی خودمو نگیرم یه جورایی حس حسادتم بیدار شه!
2- کاش هرگز این کار رو نکرده بودن. شروع داریم تا شروع. شروعی که با احساس باشه و بدون خواستن نظر دیگران نباید اتفاق بیفته. اینجوری تر و خشک با هم میسوزن و این اصلا درست نیست. اگر فقط چند نفر بودن چرا روز ملی اعلام کردن؟ ملت مگه ما نیستیم ؟ ما میگیم اینجوریش رو نمیخوایم! زور که نیست!برای ادامه اش لطفا دفاع نکن چون بار کج به منزل نمیرسه.

Maahan گفت...

شما محتوا رو گذاشتی کنار و به عنوان ایراد می گیری؟ اگر از شما هم نظر سنجی کنند و از همه ی وبلاگ نویس های هومو و به نتیجه ی واحدی برسند بازهم عده ای شاکی و ناراضی خواهند بود. می پرسی چرا؟ چون "ما" هایی که شما خودت رو جزو اش می دونی، یک هزارم و بلکه درصد کمتری از این جامعه ی کوییر نیست. پس بهتره بشینیم و نتایج این اقدام رو سبک سنگین کنیم. همانطور هم که گفتم نقد یک عمل چیزی از ارزشش کم نمی کنه و باعث تکاملش خواهد شد.

Hossein گفت...

قسمت اول پستت را که خوندم یاد دوران دانشجویی خودم افتادم
ولی بعداً سعی کردم با همه ی اونهایی که عاشقشون بودم و خیلی بیرحمانه باهاشون قهر کردم آشتی کنم
یه جورایی به خودم قبولوندم که اشتباه از من بوده و نه اونها
در واقع اونها داشتن زندگی دگرجنسگرایانه ی خودشون را میکردن
من فرق داشتم
:دی